وبلاگ :
خبرهاي روستاي اسبفروشان
يادداشت :
در وصف اشوشان
نظرات :
2
خصوصي ،
4
عمومي
نام:
ايميل:
سايت:
مشخصات شما ذخيره شود.
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
اين پيام به صورت
خصوصي
ارسال شود.
+
علي محققي
اسبفروشان نه اسوشان يا اسفشان تلفظي بين دو كلمه ف و{واو}زبان كشي ديرينه ديار ما باابداع نام هاي غريب توسط مردم غريب.بهر حال بگذريم.. اسووشان. سالهاي 1343تا 1346 دويست متر پايينتر از بناي مدرسه 6كلاسه يكي دو خانه پايينتر از مسجد بالا باغچه كوچك در گوشه ان اتاقكي با ورودي كه دهليز ميگفتيم زمستان سرد زمهرير شبها ومن تنها وصداي مداوم دم چراغ زنبوري بخاري خاموش وسرد هيزمي در گوشه اتاق در كنار باقلاماي لحاف وتشك با پتوي چند لا شده در جلوي ان بيرون از اتاق سكوت سنگين تاريكي وظلمت سرما وسوز وبرف انباشته شده در دوطرف گذر گاهي كه به دهليز ختم ميشود به محمد گفته بودم كه هيزم بياورد احتمالا چيزي دستگير ش نشده است ولي غمي نيست با سر ماساختن جزئي از زندگي روزمره معلم روستا ست. يك روز نيست دو روز نيست بايد زندگي كرد مينشينم ودر سرماي اتاق سيگاري ميگيرانم وپتوي ديگري را بر دوش ميكشم .وچشم ميدوزم به دو قاب عكس اويخته در ديوار چه گووارادر قاب كوچك وتختي در قاب بزر گ يكي را از مجله خوشه در اوردم وديگري را از فردوسي در بالاي انها تصوير مولا علي ع وشعري از شاعر بزرگ ازر يوردي شهريار :علي اي هماي رحمت .......انبوه كتابهاي درسي ورمان وغيره در كنار دستم جنگ شكر در كوبا گرامر نوين انگليسي ديوان حافظ .شيمي فيزيك ومثلثات سگ ولگردوكتابهاي صمد .بايد خواند بايد پيش رفت .در سرما در نداشتن غذاي شب ودر....اين شور جواني است گرمي اتش سيگار را در انگشتهايم حس ميكنم وچشم از تصاوير روي ديوار بر ميدارم . همهمه اي از دهليز به گوش ميرسد احمد اقا همسايه است با كولباري ازهيزم تر وخشك همراه با رحمت پسرش كه شاگرد من است سلامي عليكي تشكري وسپاسي وبعد ترق ترق سوختن شاخه هاي هيزم در بخاري وگرماي لذت بخش كه برتن مينشيد.وتجديد خاطره از سروده سياوش كسرايي وداستان گفتن عمونوروز در كنار اتش برفرزندانش اري اري زندگي زيباست ...چشم رحمت تاب سنگيني خواب شيرين كودكي را ندارد احمد اقا بهانه ميكند وبدرود ميگويد ومرا با هديه ارزشمند خود كه تا يك هفته كلبه ام را گرم خواهد كرد تنها ميگذارد.